جدول جو
جدول جو

معنی سجده آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

سجده آوردن
(کَ دَ)
سجده کردن. سجود:
صد هزاران بحر و ماهی در وجود
سجده آرد پیش آن دریای جود.
مولوی.
او خدو انداخت بر رویی که ماه
سجده آرد پیش او درسجده گاه.
مثنوی.
، خاضع شدن. مطیع شدن:
بزرگوار خدایی که طبع و دستش را
همی نماز برد بحر و سجده آرد کان.
انوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ / رِ تَ)
عاجز کردن. زبون ساختن:
سواران جنگی بر او بر گمار
ستوه آورش هر سوی از کارزار.
اسدی.
مثال او را امتثال نمود و بر این موجب پیش گرفتند تا آن کافران را به ستوه آوردند. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ وَ / وِ بُ دَ)
مژده کردن. مژده دادن. (ناظم الاطباء). خبر خوش دادن. بشارت دادن. مژده رساندن:
ای دل ناشکیب مژده بیار
کآمد آن شمسۀ بتان بهار.
فرخی.
بلبلا مژدۀ بهار بیار
خبر بد به بوم بازگذار.
سعدی (گلستان، کلیات ص 128).
کسی مژده پیش انوشیروان عادل آورد گفت شنیدم که فلان دشمن ترا خدای برداشت. (گلستان سعدی).
و رجوع به مژده دادن و مژده رساندن و مژده کردن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
پیشانی بر خاک نهادن. سجده آوردن. پیشانی بر خاک سودن خضوع و شکررا: سرش (عبداﷲ زبیر) برداشتند و پیش حجاج بردند، سجده کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 189).
با تو در باغ بدیدار کند وعده همی
نرگس از شادی آن وعده کند سجده همی.
منوچهری.
کسی را کند سجده دانا که یزدان
گزیدستش از خلق مر رهبری را.
ناصرخسرو.
در سجده نکردنش چه گوئی
مجبور بده ست یا مخیر.
ناصرخسرو.
آفتاب پیش رخش (کنیزک) سجده کردی. (کلیله و دمنه).
حلقه کردند او چو شمعی در میان
سجده کردندش همه صحرائیان.
مولوی.
گفت ای زن پیش این بت سجده کن
ورنه در آتش بسوزی بی سخن.
مولوی.
هرگز اگر راه بمعنی برد
سجدۀ صورت نکند بت پرست.
سعدی.
کافر ارقامت همچون بت سیمین تو بیند
بار دیگر نکند سجدۀ بتهای رخامی.
سعدی (طیبات).
، ستودن. وصف کردن:
چو شعر من بخوانی دوست و دشمن
ترا سجده کند خندان و گریان.
ناصرخسرو (دیوان چ کتاب خانه طهران ص 326)
لغت نامه دهخدا
(اُ دَ)
سجده کردن. سجده آوردن:
سجده بردش نگار سیم اندام
باد عاشق بشرط خویش تمام.
نظامی.
بفرمانبری شاه را سجده برد
پذیرفته ها را به قاصد سپرد.
نظامی.
نه پی در جستجوی کس فشردم
نه جز روی تو کس را سجده بردم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سردر آوردن
تصویر سردر آوردن
در جائی ظاهر شدن و سعی در اطلاع یافتن
فرهنگ لغت هوشیار